عامر اکیا را از آتش بیرون کشیده و هاکان علی رغم اینکه تیر خورده کمال را نجات می دهد. لیلا به هوش آمده و عامر از آسو می خواهد که برای نجات سهام کوزجواوغلو هر چه زودتر از کمال طلاق بگیرد. قادر با شهادت یک پسر بچه به جرم مشارکت در قتل لیلا متهم می شود. او که در محل زندگی سابقش رادیو اکتیو دفن می کرده به خاطر هر دو جرم توسط پلیس دستگیر می شود.
زینب برای گرفتن مدرک درباره ی آسو با اکیا همکاری می کند و کمال سهام آسو را به مژگان انتقال می دهد. میکروفونی که زینب در کیف آسو گذاشته توسط عامر کشف می شود. گورجان به هوش آمده و آسو را لو می دهد اما آسو به دلیل سابقه بیماری روانی به جای زندان به بیمارستان برده می شود. زمان عروسی لیلا فرا می رسد اما عامر به دلیل سکته پدرش قادر، به بیمارستان می رود.
مرجان که ظاهرا عاشق کمال شده تصمیم به ترک آنجا می گیرد. دفتر خلاف های قادر توسط زهیر به دست کمال می رسد و اکیا که از رفتن به عروسی منع شده پس از بازگشت، به دست عامر آسیب دیده و در داخل اتاقی حبس می شود. ادا گاز را باز کرده تا از این طریق اکیا را فراری دهد اما او بازهم در برابر عامر تسلیم شده و به خانه بر می گردد. عامر دنیز را نزد زینب و مادرش گذاشته و اکیا را به خارج از شهر می برد و او را وادار به واگذاری سهامش می کند. اما اکیا توسط کمال و آیهان نجات یافته و خود را به شرکت می رساند و اعلام می کند که به زور واردار به امضای برگه شده است.
تارک در زندان قادر را تهدید کرده و نام شرکت مخفی را از زیر زبانش بیرون می کشد. بسته ی حقی به دست کمال نرسیده و به جای آن توسط زینب گشوده می شود. بسته ای که حاوی فلش صحبت های عامر با کارن درباره ی قتل لینداست و بی گناهی اوزان را ثابت می کند. کمال با تهدید، عامر را وادار به امضای توافق نامه ی طلاق می کند. زینب فلش را به عامر داده تا آنرا از بین ببرد و با این کار بازهم به برادرش خیانت می کند.
اکیا بالاخره از عامر جدا می شود و دادگاه می پذیرد که از دنیز آزمایش دی ان ای بگیرد. کمال به شیوه ای رمانتیک به اکیا پیشنهاد ازدواج می دهد و بعد از آن مراسمات رسمی را یک به یک به انجام می رسانند. مراسم کیک خوران فرا می رسد و در همان روز عامر زینب را به عقد خود در می آورد و همزمان به دستور او کیک به داروی خواب آور آغشته می شود. آسو همان شب به کمک عامر از بیمارستان فرار کرده تا لیلا را به قتل برساند و کام شیرین آنها را تلخ کند اما وقتی به آنجا می رسد تغییر عقیده داده و به اتاق اکیا می رود.
لیلا سر و صدایی شنیده و با اسلحه آیهان خودش را به اکیا می رساند و از آسو می خواهد که اسلحه اش را بیندازد. آسو قبول نکرده و صدای شلیکی به گوش می رسد. لیلا موفق می شود که با شلیک گلوله، آسو را متوقف کند. کمال و اکیا مشغول تدارک مقدمات عروسی شان می شوند و برای اینکار از همه خانواده کمک می گیرند. بالاخره رویای آنها به واقعیت می پیوندد و آن دو زن و شوهر می شوند غافل از اینکه عامر دست از سرشان بر نخواهد داشت. عامر دنیز را می دزدد و زینب را بیهوش کرده و با خود می برد. زینب که می خواهد با بچه فرار کند کلید را از کشو برداشته و می رود. اما افراد عامر زینب را دستگیر کرده و برمی گردانند.
عامر از زینب قطع امید کرده و برای کمال پیام می فرستد که زینب را پیدا کند. او دست و پای زینب را می بندد و همه جای اتاق بنزین می ریزد و یک شمع می گذارد. زینب در شرف آتش گرفتن است که اکیا پیدایش می کند. اکیا می فهمد که عامر در نزدیکی خودش خانه ای اجاره کرده است. عامر، اکیا وکمال را به یک انبار کشانده و اسلحه را در دست اکیا می گذارد و از او می خواهد که از میان دنیز یا کمال یکی را انتخاب کند و اکیا که دنیز را انتخاب کرده، با ناراحتی به کمال شلیک می کند. اما از آنجا که کمال ضد گلوله پوشیده آسیبی نمی بیند.
پلیس آنجا را محاصره کرده اما عامر از راه های زیرزمینی فرار می کند. او در این میان کمال را به محوطه ای می کشاند که مین گذاری شده و پای کمال بر روی یک مین گیر می کند. عامر طبق علامت هایی که گذاشته اکیا را نجات می دهد اما اکیا سمت کمال می دود که عامر هم برای نجاتش رفته که پاش بر روی مین می ماند. عامر اکیا را از میان مین ها راهنمایی کرده تا برود و پلیس موفق می شود که مین زیر پای عامر را خنثی کند ولی برای کمال کاری از دست شان بر نمی آید. کمال دست عامر را نگه می دارد و بعد از یک خداحافظی عاشقانه با اکیا پایش را از روی مین برمیدارد و به همراه عامر می میرد. داستان به چند سال بعد می رود و اکیا مدام مشغول خواندن آخرین نامه ی کمال است. نمایی از کل خانواده بر سر میز نشان داده می شود که ظاهرا زینب با هاکان ازدواج کرده و باردار است... پایان.